- ۳۰ تیر ۹۲ ، ۲۲:۲۶
- ۰ نظر
رمضان آمده بود٬ توبه یمان دهد٬
اما ...
توبه یمان توبه نشد!
پس تا یک سال قهر کرد تا شاید سال دیگر جوابش نکنیم !
رمضان آمده بود٬ توبه یمان دهد٬
اما ...
توبه یمان توبه نشد!
پس تا یک سال قهر کرد تا شاید سال دیگر جوابش نکنیم !
عقل میگفت ؛بمان،
عشق میگفت؛برو ... ،
اما ... .
اما حیف ... .
کاش جنون داشتم تا هیچ وقت بین دو راهی نمیماندم !
پی نوشت:
من از منازعه ی عقل و عشق دلـخونم،
جنون کجاست که پایان دهیم غائله را؟!
مادر مسلمانان بود ،
اما آنقدر مظلوم شد که حتی اسمش هم در میان فرزندانش غریب شد.
مادر خواندنش که هیچ، پیشکش بعضی ها !
بعد از یک سال دوباره آمده بود و حالا زمان میزبانی بود.
باید سنگ تمام میگذاشتم ...
پی نوشت:
نکند بگذرد از خانه مکدّر رمضان... .
بعد از چندین هفته تلاش، بالاخره دیدمش !
اما کاش نمیدیدمش!
پریسایم ،اژدر از آب در آمد !
دستش را بست تا بهمان بفهماند، ما میتوانیم (خوب شویم)!
و ما در عوضش ثابت کردیم،
که ما میتوانیم (حتی در غیابش هم گناه کنیم).
یک ماه که نه،
قرارمان هر سال بود و حالا ...!
حالا حتی این یک ماه هم از دست دادم.
پی نوشت:
خواستم غلام تو باشم تمام عمر،
دنیا خلاف آنچه که میخواستم گذشت ... .