سررسید شخصی

OPEN TO THE PUBLIC

سررسید شخصی

OPEN TO THE PUBLIC

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عرفان» ثبت شده است

امروز دو چشم و فکر و فردا  هم سرم رفت!

...

پیدا ست که روز قبل دل بر باد رفته ... .

آن زمانم که دلم بی تو به غارت رفته ... .

ماه که می آید٬ زمین آرام میشود...

این ماه هم که آمد زمین آرام شد ...

 

همچنین اگر آن ماه کامل بیاید جهان آرام میشود.

مسیح من ندمی جان دهم ز یک هویت!

اگر چه زنده کنی ٬جان دهم ز گیسویت...

اگر چه اهل خرابم٬مراخراب نکنی٬

از این خرابی دوران خراب تر نکنی... .

من از کرامت تو یک نفس زندگی ام ـ
به سجده گر بنشینم هزار سال کم است ...

رمضان آمده بود٬ توبه یمان دهد٬
اما ...
توبه یمان توبه نشد!

پس تا یک سال قهر کرد تا شاید سال دیگر جوابش نکنیم !

عقل میگفت ؛بمان،

عشق میگفت؛برو ... ،

اما ... .

اما حیف ... .

کاش جنون داشتم تا هیچ وقت بین دو راهی نمیماندم !

پی نوشت:

 من از منازعه ی عقل و عشق دلـخونم،

جنون کجاست که پایان دهیم غائله را؟!

 

مادر مسلمانان بود ،

اما آنقدر مظلوم شد که حتی اسمش هم در میان فرزندانش غریب شد.

مادر خواندنش که هیچ، پیشکش بعضی ها !

سررسیدن حوصله ی دل من است،تک تک خط خطی های این سررسید... .

 

بعد از یک سال دوباره آمده بود و حالا زمان میزبانی بود.

باید سنگ تمام میگذاشتم ...

پی نوشت:

نکند بگذرد از خانه مکدّر رمضان... .