سررسید شخصی

OPEN TO THE PUBLIC

سررسید شخصی

OPEN TO THE PUBLIC

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

صبرم از حوصله ی صبر شما سر رفته ٬

بیقرارم که در دست تو پرپر رفته!...

آن زمانم که دلم غیر تو را بیزار است٬

خودم از دست خودم حوصله ام سررفته...

و میان دو شبت سایه ی مه غوغا کرد٬

کوکب و نرگس و خاتون دلم در رفته!...

و چنین شد که یگانه قمرم پیدا شد٬

خال تو شمس سحر شد٬دلم از ره رفته!...

و هنوزم که هنوز ست سکوتت جاری ست٬

صبرم از حوصله ی صبر شما سر رفته...

آن زمانم که نگاهی نزنی میمیرم٬

خودم از دست دلم حوصله ام سر رفته... .

باید از سوخن شاپرکان میفهمید٬

...

که گرفتار شدن دست تو مرهم دارد!

امروز دو چشم و فکر و فردا  هم سرم رفت!

...

پیدا ست که روز قبل دل بر باد رفته ... .

آن زمانم که دلم بی تو به غارت رفته ... .

ماه که می آید٬ زمین آرام میشود...

این ماه هم که آمد زمین آرام شد ...

 

همچنین اگر آن ماه کامل بیاید جهان آرام میشود.

مسیح من ندمی جان دهم ز یک هویت!

اگر چه زنده کنی ٬جان دهم ز گیسویت...

اگر چه اهل خرابم٬مراخراب نکنی٬

از این خرابی دوران خراب تر نکنی... .

من از کرامت تو یک نفس زندگی ام ـ
به سجده گر بنشینم هزار سال کم است ...

رمضان آمده بود٬ توبه یمان دهد٬
اما ...
توبه یمان توبه نشد!

پس تا یک سال قهر کرد تا شاید سال دیگر جوابش نکنیم !

عقل میگفت ؛بمان،

عشق میگفت؛برو ... ،

اما ... .

اما حیف ... .

کاش جنون داشتم تا هیچ وقت بین دو راهی نمیماندم !

پی نوشت:

 من از منازعه ی عقل و عشق دلـخونم،

جنون کجاست که پایان دهیم غائله را؟!

 

مادر مسلمانان بود ،

اما آنقدر مظلوم شد که حتی اسمش هم در میان فرزندانش غریب شد.

مادر خواندنش که هیچ، پیشکش بعضی ها !