سررسید شخصی

OPEN TO THE PUBLIC

سررسید شخصی

OPEN TO THE PUBLIC

۱۲۳ مطلب توسط «حسام محرابیان» ثبت شده است


باید گفت تا دوباره حماسه نسازند!

این از حماسه ی سیاسیشان !

خدا به داد اقتصادی اش برسد !

باید گفت که این ها با ما نیستند تا دوباره انتخابات سخره ی دستشان نشود ...

باید گفت که مردم پیروز این انتخابات بودند و پایداری ها شکست خورده ی آن!

پیروزی روحانی یعنی پیروزی ملت ،نه این ها که خود را از مردم جدا میکنند و فتوا میدهند!

 

گوشه ی خرابه باران گرفته بود...
خدا گریه اش گرفته بود که او پدرش را خواست ...
خدا هم او را خواست و قصه تمام شد.
پی نوشت:
تولدش هم گریه دارد.
و این دو قطره اشک هم کادوی ما!
مثل این که فرا رسیدن بهار در کنش های مغز هم تاثیر جدی دارد!!!
مثلا همین داستانی که دوست بهاری صفتمام و الهام جانمان به آن اشاره کرد!!
همین داستان رجعت دکتر را میگویم!
نه روی رفتن داشت،
نه ماندن ...
دل را به دریا زد و رفت،
حر شد ...
چند سال است که میخواهم بروم ،
اما امروز هم مثل همیشه ماندم و به سلامی از دور بسنده کردم.
السلام علیک یا عطشان ع ...
اوخواهدآمد!شهیدان باز خواهند گشت تادلهارافتح کنند...آوینی نیز فتح نهایی را روایت خواهد کرد...
... و عجیب تر این که،
برای مردی که از بین دشنانش فرار کرده و برنمیگردد،
دشمنانش برایش، جشن تولد میگیرند!
پی نوشت:
هنوز دوستیمان را ثابت نکردیم.
هنوز 313 مرد از بینمان با او بیعت نبستند!
من جهنمت را میخواهم،
بهشت، پیشکش خوبان ...
رحمت نکن و بگذاز مزد گناهانم را ببینم...
آخر،
من نمیتوانم، با حسینی ع که برای گناه نکردن ما تکه تکه اش کردی، هم خانه شوم،
کم رو تر از این حرف هایم ...
حقم جهنم است و میدانم،
بیخودی رحم نکن!
تو آه میکشی و من آه میکشم ...
پی نوشت:
تا روضه خوان، آخر قصه ز شام خواند...
این روزها برای چندمین سال، سالگرد نبودنت در میانمان را جشن میگریم ...
و در جشن ،برای بودنت و در میان ما نبودنت از هیچ عملی فروگزاری نمیکنیم!
پی نوشت:
نامه ای بود که شما را برای این جشن، (تاکید میکنم) فقط این جشن دعوت میکند ...
از تو میگریم و این گریه سرآغاز من است ...
پی نوشت:
سرآغاز جوانیمان، جوانی، جوان حسین ع بود که پرپر شد ...